آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

آرنیکا گل همیشه بهارم

صورتی

دنبال یه کیف کولی برای آرنیکا هستم که هم جمع و جور باشه هم جا دار هم خوشگل آرنیکا کیف زنبور خوبه بخریم ؟ نه کیف پنگوئن ؟ نه کیف گاو ؟ نه پس چه شکلی بخریم ؟ صورتی گل گلی   ...
10 آبان 1392

سی ماهگیت مبارک

سلام عزیزم سی ماه شدی یعنی دقیقا دو ساله نیمه وقتی که تازه به دنیا اومدی روز شماری می کردم برای دو ماهگی و سه ماهگیت حالا با کلی تجربه های تلخ و شیرین سی ماهه شدی گلم چقدر منتظر دندون در اوردن و راه رفتنت بودم بعد هم صحبت کردنت که حالا روز به روز داره بهتر می شه از همه اینها شیرین تر راه رفتنت بود چون خودت هم ذوق می کردی و جیغ می کشیدی بعد از اونهم حرف زدنت با اون ادا هایی که از خودت در میاری باید بگم خیلی تکی من تا حالا بچه ای رو ندیدم که اینقدر خوب چشماشو یه طرف ببره و بعد چیزی که تو ذهنشه که معمولا هم یه سواله اینقدر قشنگ با احساس بگه  تو یادگیری زبان هم خیلی علاقه نشون می دی البته من اصلا بهت فشار نمیارم ولی خودت همش سوال می کنی ک...
24 مهر 1392

روزت مبارک عزیزم

    دختر گلم چند روز دیگه مونده تا دو سال و نیمه بشی دایره لغاتت خیلی زیاد شده ولی هنوز برای اینکه بدون غلط صحبت کنی کار داری کلمات انگلیسی زیادی یاد گرفتی ولی هنوز برنامه خاصی برای ادامه نداریم دنبال یه پکیج آموزشی هستم ولی چون درگیر مریضیت بودم و توی چند تا سایت با قیمت های متفاوت دیدم هنوز خریداری نکردم  آخه میگن همراهش باید چند تا cd هم بخرید که اونها هم قیمت هاشون متفاوته خلاصه اینکه می خوام همرو از یک سایت بخرم ولی فقط یه سایت که هم رو داره که اون هم از همه گرونتر می ده  هنوز منتظر جواب آزمایشت هستم هر چند میدونم چیز مهمی نیست   ...
16 مهر 1392

حس بویایی

هنوز موفق به گرفتن پوشک  نشدم آخ فکر می کنم هنوز آمادگیشو نداری وقتی کار خرابی می کنی گاهی وقتها میای به من می گی پی پی کردی ؟یعنی  پی پی کردم  بعضی وقتها هم به روی مبارک نمیاری و می سوزی البته الان بیشتر باز می زارمت کلی برات توضیح می دم که جیش و پی پی دستشویی تو هم هی برای اسباب بازیات حرفهای منو تکرار می کنی  که بعبعی یا زارفه جیش پی پی  رو زمین نکنیا وقتی هم منو با ناراحتی صدا می کنی که دیگه کار از کار گذشته هر کاری هم می کنم روی لگنت نمیشینی و توی دستشویی پا تو نمی زاری امروز داشتم با تلفن صحبت میکرد شما هم دم میز توالت داشتی بازی می کردی احساس کردم یه بویی میاد رفتم جلو و بو کردم شما هم برای من یه شعر خون...
2 مهر 1392

ماهی

دیشب رفتیم هایپر برات ماهی خریدیم عزیز دلم ماهی خیلی دوست داره ولی حتما باید همراه ته دیگ باشه بعداز این که ماهی ها سرخ شدن نشسته بودی نگاه می کردی به بابا گفتی حیلی حوشمزه است ببین بابا ماهی ها حوابیدن برای اینکه سر تو گرم کنم تا قاشق بعدی آماده شه گفتم ببین این دمش رو به بابا ببین این دمشه    بعد هم ماهی رو از دمش گرفتی بلند کردی اینقدر قشنگ شیرین زبونی می کنی  دیروز اتاقت و جارو کردم می گی آفرین که اینجا رو جارو کردی  لباستو یکی یکی در می آری می گی مامان حیلی دشنگه نه ؟ ...
31 شهريور 1392

بیست و نه ماهگی

بعد از مریضی سختی که گرفتی یکی دو روز بهونه می گرفتی هر یک ساعت یه گریه شدید آخه برای چی نمی دونستم باید چیکار کنم بعضی وقتها دیگه کفرمو در می آوردی مثلا می گفتی شیر کاکالو مثل مسابقه بود تا میدویدم برم برات بیارم زمین و زمان و بهم می دوختی بعد از اینکه می آوردم میگفتی نه دوباره شروع می کردی به گریه تازه این فقط یه نمونه اشه دو سه دفعه از دستت نشستم گریه کردم بعضی وقتها این قدر خوب منطقی رفتار می کنی که از خوشحالی احساس می کنم توی آسمونها هستم بعضی وقتها حسابی درمونده میشم بعد سعی کردم فقط و فقط مهربونی تو کارم باشه خوب شدی ولی امروز باز هم شروع کردی امروز مادر بزرگت اومده بود رفتی توی اتاق منم بردی نمی دونی چقدر باهات حرف زدم تا راضی شد...
22 شهريور 1392

مریضی کوفتی

از آخر های هفته قبل دل درد داشتم احساس می کردم روده هام باد کرده درد ناک شده معده ام هم می سوخت وقتی غذا می خوردم اسید معده ام بالا می زد تا اینکه سه چهار روز گذشت خوب نشدم دوشنبه با خودم فکر کردم نکنه آرنیکا از من بگیره ولی باز هم فکر می کردم مشکل از معده ام باشه وقتی داشتیم می رفتیم پارک حاضرنشدی خودت راه بیای گفتم اگه مریض شه من طاقت گریه هاشو ندارم رفتم دفتر بیمه ام رو برداشت بعد بغلت کردم رفتیم پارک بابا اومد پارک دنبالمون از اونجا هم رفتیم دکتر دکتر باهوش تشخیص نداد گفت خانم دیر صبحونه می خوری بین غذا چیزی نمی خوری ........... شب برات کباب تابه ای درست کردم با لذت تمام همشو خوردی خوابیدیم نصف شب دیدم ناله می کنی صبح ساعت شش بالا آ...
9 شهريور 1392

گردش

سلام زندگیم چند روز تعطیلی این هفته همش به گردش گذشت اول رفتیم رستوران محبوب شما که از محیطش خیلی خوشت می آد و البته غذاشم دوست داری این همه راه توی ترافیک به عشق تو میریم اونجا که یه لقمه غذا با اشتها بخوری ولی لب نزدی که نزدی فقط به فکر گربه ها بودی و دنبالشون میدویدی هرچقدر من از گربه می ترسم و بدم میاد تو برعکس عاشق گربه هایی البته خیلی سعی می کنم که ترسمو به تو منتقل نکنم گربه بیچاره از دستو رفته اون پایین قایم شده این روزها تو خونه عشقم و زندگیم صدات می کنم تو هم هر وقت میری پشت پرده قایم         می شی  می گی دالی عشقم دالی زندگیم توی کوچمون یه ...
24 مرداد 1392

بحرمایید

مشغول کارهای خونه ام صدات از دور میاد بیسیگی بیسیگی باز هم بیسکوییت می خوای میرم از توی آشپزخونه میارم حواسم نیست می گم بیا می گی بحرمایید خندم میگیره می گم بفرمایید عزیزم پشت سرم تکرار می کنی بحرمایید عزیزم عاشق این مچ گیریاتم
17 مرداد 1392