کتابخانه آرنیکایی شماره ؟؟
امروز عکس چند تا از کتابهای که این روزها خیلی دوست داری و می خونی رو گرفتم تا یادگاری برات بمونه یادم میاد وقتی کوچک بودم عاشق کتاب گربه من ناز نازیه بودم یعنی آرزوم بود اون کتاب دوباره توی دستام بگیرم بخونم یادم نیست که عکسشو تو وبلاگت گذاشتم یا نه ولی عکس اونم میذارم برای خودم تا در آینده با دیدنش یاد اونروزها بیفتم
خدایی پیشی زمان ما چقدر از پیشی بی دهن و بی روح زمان شما خوشگل تره
این سری کتابها هم که خیلی وقت پیش دایی سعید برات خریده بود
کتابهای شیمو که اوایل امسال همه رو حفظ بودی ولی یه دفع از چشمت افتاد
کتابهای غاز کوچولو که اینها هم با اینکه قدیمی شده برات ولی هنوز دست از سرشون برنداشتی
کتابهای الفی اتکینز که خودمم عاشقشونم
کتابهای چارلی و لولا خیلی دوستشون داری ولی واقعا طولانیه منو که خسته می کنه بعضی از قسمتهاشو موقع خوندن حذف می کنم
کتابهای دورا مناسب برای آموزش زبان
از وقتی که کلاس میری روزهایی که دختر خوبی هستی یعنی کمتر بهونه می گیری کتابها رو از طرف خانم مربی بهت هدیه می دم مثلا وقتی میرسیم خونه الکی تلفنی با مریم جون صحبت می کنم مریم جون می گه امروز ازت راضی بوده و توی کشوی کمدت برات کتاب گذاشته که اغلب هم به در خواست خودت چارلی و لولاست بعد هم اینجانب تا آخر شب باید کتاب طولانی چارلی و لولا رو تا جان دارم برای شما بخونم
اینهم آخرین نقاشیت از بس که پاستلها تو پرت کردی و شکوندی منم یه مدت طولانی جمعشون کردم که بعد از خوندن کتاب خلاقیت در کودکان متوجه شدم که نباید این کار و بکنم بلکه باید محیط را همیشه برای خلاقیتت
آماده کنم حتی باید وسایل جدید و متنوعی رو برات فراهم کنم
نمی دونم چه علاقه ای به کلاغ داری که تا گفتم کلاغ رفتی نقاشی شون کردی اول یه خط راست می کشی می گی این نوکشه بعد هم یه گردالی برای صورت و بعد هم دو تا چشم